من آوینا هستم. دختری زیبا که در آیینه های خود فرو رفته ام. دختری که می توانی با او نفس به نفس عشق بازی کنی،غرق در رویاهای کودکی! بار سنگین و راهی دشوار در پیش دارم. خدای خود را با تمام وجود دوست دارم و آرزوی سلامتی برای همه بندگان خدا دارم! آمین ...
پدرم هر روز به من دیکته می گوید ،من زیاد درس خواندن را دوست ندارم. هر روز ساعت ۷ با آقای بایگی راننده سرویس و ستاره و زهرا دوستانم میرم مدرسه و ساعت ۱۲.۲۰ بر می گردیم خونه. ...
امروز مامان زهرا جون رفته مسافرت ،من و بابا جون و آردین خونه تنهاییم امروز شام تخم مرغ پخته داریم،تخم مرغ رو گذاشتم تا بپزه بعد پوستش رو در آوردم! بفرمایید شام! ...
من یک برادر شیطون و در عین حال مهربون دارم،به علت شیطونی ها و اذیت و آزارهایش من اون رو همش تنبیه می کنم به همین علت سر و صورت اون پر از آثار چنگ های من است. ...