آردین و آویناآردین و آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات دخترانه و پسرانه های من

من آوینا هستم خاطرات خودم و داداشم رو تو این وبلاگ ثبت می کنم

من و مینا

امروز با بابا آرش و مامان زهرا جون و داداش آردین رفتیم سه شنبه بازار حکیمیه ،اونجا باقالی خوردیم،بعد رفتیم مرغ خریدیم اونجا یه پرنده بود که اسمش مینا بودو مثل آردین که به من می گفت نانای به من می گفت نانای ! ...
1 آذر 1401

بابا در اراک دو قلو ها در خونه مامان نسرین

امروز بابا رفت ماموریت کاری اراک و من و آردین رفتیم خونه مامان نسرین.من خونه مامان نسرین رو خیلی دوست دارم چون با گوشی مامان نسرین بازی می کنم و مامان نسرین غذاهای خوشمزه درست می کند ...
25 آبان 1401

آردین عمامه بسر

چند ماه پیش آردین رفته بود دستشویی حواسش نبود افتاد سرش شکست ما هم آردین رو بردیم دکتر، سرش رو بخیه زدیم پانسمان کردیم. انگار آردین عمامه به سر شده ،دلم براش سوخت. ...
20 آبان 1401

سرما خوردم

امروز دقیقا سومین روز است سرما خوردم،چه حسی بدی است باید یه کم استراحت کنم تا حالم خوب بشه. ...
20 آبان 1401

من ،آردین و عروسک

دیروز تو اتوبان بابایی تهران داشتیم می رفتیم دیدیم یک عروسک ما رو به دیدن  نمایشگاه گل دعوت می کند بابای من نگه داشت تا ما عکس با عروسک بگیریم ‌‌. ...
19 آبان 1401