آردین و آویناآردین و آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 28 روز سن داره

خاطرات دخترانه و پسرانه های من

من آوینا هستم خاطرات خودم و داداشم رو تو این وبلاگ ثبت می کنم

دو قلو ها در آتش و دود 🔥

امروز بابا با یک فواره آتش وارد خونه شد آخه امروز تولد مامان زهرا جون بود. بعد کل زندگی ما رو به آتیش میشوند. آخه بابام هنوز کودک درونش برای شادی من و داداش و زهرا جون زنده است. ثانیه نگذشته بود که کل خونه پر از دود شد. طوری که نفس هامون بند اومده بود. آخرش رو نمایی از لباس های جدیدی بود که بابا آرش از دی جی کالا برای من و داداش خریده بود. و حالا تولد ادامه دارد. ...
20 آذر 1401

لباس بشه دسته گل ،خونه بشه دسته گل

امروز با بابا و زهرا جون و آردین رفتیم برای مهمونی روز یکشنبه خرید کردیم ،برگشتنی هم همه لباس های خودم و آردین رو تا کردم گذاشتم سر جایش،به آردین هم گفتم لباس بشه دسته گل خونه بشه دسته گل ،این هم عکس تا کردن لباس های آردین است. ...
18 آذر 1401

فوبیای آسانسور

من وقتی از مدرسه می اومدم از آسانسور می ترسیدم!  امروز که نگهبان به من گفت تو دیگه بزرگ شدی من تحت تاثیر قرار گرفتم و تصمیم گرفتم این فوبیا را ترک کنم و با داداش تنهایی سوار آسانسور شدم😁 ...
16 آذر 1401